همه چی پیدا میشه
.:.‏ بخوان دعای فرج را که دعا اثر دارد‎ ‎.:.دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد.:.بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا‎ ‎.:.ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد .:.
نويسندگان
جدیدترین مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیای من و آدرس soltanetanhayee.loxblog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





از صفـــای ضـــریـــح دم نزنید

حرفی از بیــرق و علـــم نزنید

کربــلا رفته ها، کنار بقیع

حرفی از صحــن و از حـــرم نزنید

زائــری خستــه ام نگهبانان

به خدا زود میروم مرا نزنید

لعنت خدا بر جسارت کنندگان به بقیع ..

آی شیعه ها، وقت عزا و ماتمه ...

امام زمـــان صاحــب عــزاســت ...

آی رفقـــا آقامـــون، تنها، کنار بقیع ...

همدردی با آقامون یادمون نره ...

مظلــــــــــوم

یا امام مظلوم، یا امام جعفرصادق (ع)

امام جعفر صادق (ع) می فرمایند :

شیعیان ما با یکدیگر مهربانند ، چون تنها باشند خدا را یاد کنند .

اصول کافی ، ج 3 ، ص 268

امام صادق (ع) می فرمایند :

از دو مسلمان که به هم برخورد می کند آنکه دیگری را بیشتر دوست دارد بهتر است..

اصول کافی، جلد۳، ص ۱۹۳

[ 5 آذر 1391برچسب:, ] [ 9 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

 قلبم

 

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .


اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟


سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟


چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟


 

 

 

آموخته ام که وقتي عاشقم عشق در ظاهرم نيز نمايان مي شود.

آموخته ام که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت .

آموخته ام که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشقش شويم .

آموخته ام که اين عشق است که زخم ها را شفا ميدهد ، نه زمان .

آموخته ام که تنها کسي مرا شاد ميکند ، که بمن ميگويد « تو مرا شاد کردي »

آموخته ام که گاهي مهربان بودن بسيار مهمتر از درست بودن است .

آموخته ام که مهم بودن خوبست ولي خوب بودن مهمتر است .

آموخته ام که هرگز نبايد به هديه اي که از طرف کودکي داده ميشود « نه » گفت

آموخته ام که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمکش نيستم ، دعا کنم .

آموخته ام که زندگي جديست ولي ما نياز به «دوستي» داريم که لحظه اي با او از جدي بودن دور باشيم .

اموخته ام که تنها چيزي که يک شخص ميخواهد فقط دستي است براي گرفتن دست او و قلبي براي

فهميدنش.

آموخته ام که زير پوست سخت همه افراد کسي وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد.

آموخته ام که خدا همه چيز را در يک روز نيافريد ، پس من چگونه ميتوانم همه چيز را در يک روز بدست آورم .

آموخته ام که چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد.

آموخته ام که وقتي با کسي روبرو ميشويم ، انتظار لبخندي از سوي ما دارد.

آموخته ام که لبخند ارزانترين راهي است که ميتوان با آن نگاه را وسعت بخشيد .

آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاري ندارد.

آموخته ام که به چيزي که دل ندارد نبايد دل بست .

آموخته ام که خوشبختي جستن آن است نه پيدا کردن آن .

و آموخته ام که قطره درياست ، اگر با درياست .

و آموخته ام که عشق ، مهرباني ، گذشت ، صداقت وبلند نظري خصلت انسانهاي انسان است

 

 

 

 

روزي مردي داخل چاهي افتاد و بسيار دردش آمد

يک روحاني او را ديد و گفت :حتما گناهي انجام داده اي

يک دانشمند عمق چاه و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت

يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه کرد

يک يوگيست به او گفت : اين چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيت وجود ندارند

يک پزشک براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت

يک پرستار کنار چاه ايستاد و با او گريه کرد

يک روانشناس او را تحريک کرد تا دلايلي را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاه کرده بودند پيدا کند

يک تقويت کننده فکر او را نصيحت کرد که : خواستن توانستن است

يک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود يکي از پاهات رو بشکني

سپس فرد بيسوادي گذشت و دست او را گرفت و او را از چاه بيرون آورد

        

 

                                    

[ 28 آبان 1391برچسب:, ] [ 7 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

در حیرتم از مرام این مردم پست ‏ ‏ این طایفه ی زنده کش مرده پرست تاهست به ذلت به کشندش ز جفا ‏ ‏ چون مرد به عزت ببرندش زجفا ‏ ‏ ************* چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد بشر تغییر حالت می دهد خونخوار می گردد به وقت عیش وعشرت می نوازد ساز بدمستی به وقت تنگدستی مومن و دیندار می گردد ‏ ‏ ************** تا توانی بگریز از یار بد ، یار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها تو را برجان زند ، یار بد بر جان و بر ایمان زند

[ یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, ] [ 4 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

    در منی و اینهمه از من جدا

    با منی و دیده ات بسوی غیر

    بهر من نمانده راه گفتگو

    تو نشسته گرم گفتگوی غیر


    غرق غم دلم به سینه می تپد

    با تو بی قرار و بی تو بی قرار

    وای از آن دمی که بی خبر زمن

    برکشی تو رخت خویش از این دیار


    سایه توام به هر کجا روی

    سر نهاده ام به زیر پای تو

   چون تو در جهان نجسته ام هنوز

    تا که برگزینمش به جای تو


    شادی و غم منی به حیرتم

    خواهم از تو...در تو آورم پناه

    موج وحشیم که بی خبر ز خویش

    گشته ام اسیر جذبه های ماه


    گفتی از تو بگسلم... دریغ و درد

    رشته وفا مگر گسستنی است؟

    بگسلم ز خویش و از تو نگسلم

    عهد عاشقان مگر شکستنی است؟


    دیدمت شبی به خواب و سر خوشم

    وه... مگر به خوابها ببینمت

    غنچه نیستی که مست اشتیاق

    خیزم و ز شاخه ها بچینمت


    شعله می کشد به ظلمت شبم

    آتش کبود دیدگان تو

    ره مبند...بلکه ره برم به شوق

    در سراچه غم نهان تو


 


      سکوت زیباست!

                 وقتی تمام حرف ها از توصیف مهربانی تو عاجزند.


 


 

[ 28 آبان 1391برچسب:, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ مهدی ]

          بر تمام قبر هاي اين شهر

 

 

                 بوسه بزن

 

                     شايد بياد بياوري

 

           كجا مرا جا گذاشتي...

 

    من در تنهاترين قبر اين شهر خفته ام

 

             صداي كلاغها را مي شنوي؟

 

                    دارند برايم

 

                         فاتحه مي خوانند....!!

 

 

   مرگ من روزی فرا خواهد رسید:

 

    در بهاری روشن از امواج نور

    در زمستانی غبار آلود و دود

    یا خزانی خالی از فریاد و شور


    مرگ من روزی فرا خواهد رسید:

    روزی از این تلخ و شیرین روزها

    روز پوچی همچو روزان دگر

    سایه ای زامروزها، دیروز ها!


    دیدگانم همچو دالانهای تار

    گونه هایم همچو مرمر های سرد

    ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

    من تهی خواهم شد از فریاد درد


    می خزند ارام روی دفترم

    دستهایم فارغ از افسون شعر

    یاد می آرم که در دستان من

    روزگاری شعله می زد خون شعر


    خاک می خواند مرا هر دم به خویش

    می رسند از ره که در خاکم نهند

    آه شاید عاشقانم نیمه شب

    گل بروی گور غمناکم نهند


    بعد من ناگه به یکسو می روند

    پرده های تیره ی دنیای من

    چشمهای ناشناسی می خزند

    روی کاغذ ها و دفتر های من


    در اتاق کوچکم پا می نهد

    بعد من، با یاد من بیگانه ای

    در بر آئینه می ماند بجای

    تا مویی، نقش دستی، شانه ای


    می رهم از خویش و می مانم ز خویش

    هر چه بر جا مانده ویران می شود

    روح من چون بادبان قایقی

    در افقها دور و پنهان می شود


    می شتابند از پی هم بی شکیب

    روز ها و هفته ها و ماه ها

    چشم تو در انتظار نامه ای

    خیره می ماند به چشم راه ها


    لیک دیگر پیکر سرد مرا

    می فشارد خاک دامنگیر خاک!

    بی تو ، دور از ضربه های قلب تو

    قلب من می پوسد آنجا زیر خاک


    بعد ها نام مرا باران و باد

    نرم می شویند از رخسار سنگ

    گور من گمنام می ماند به راه

    فارغ از افسانه های نام و ننگ

   

       نمی دانم پس از مرگم که آید بر مزار من؟

                                         که بنشیند به سوگ من؟

                 سیاه چشمی سیاه بر تن کند یا نه؟

       تو را سو گند به جان دلبرت سوگند مرا هم یاد کن

                                آن شب که من در زیر خاک سرد  تنهایم....

   


 

[ 28 آبان 1386برچسب:, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ مهدی ]



دستت را به مـن  بـده
نـتـرس
بـا هـم خـواهـیـم پـریـد

حـضـور و حـیـات و حوصله ی مـن از تـو
درد و بـلا و بـی کسی های تـو از مـن

 

[ 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ مهدی ]
 

آیا خدا وجود دارد ؟

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند
و وقتی به موضوع خدا رسید، آرایشگر گفت : “من باور نمیکنم خدا هم وجود داشته باشد”.
مشتری پرسید: “چرا باور نمیکنی؟”
آرایشگر جواب داد: “کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد، به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود میداشت نباید درد و رنجی وجود داشت. نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میداد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمیخواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “میدانی چیست! به نظر من آرایشگر ها هم وجود ندارند!”
آرایشگر گفت: “چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.”
مشتری با اعتراض گفت:” نه. آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر: “نه بابا! آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تائید کرد: “دقیقاً نکته همین است، خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند، برای همین است که این همه درد و رنج در دنبا وجود دارد!”

[ 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

 

درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت، تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من، انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من،چشمات بی اثر نبود
خواستم بهت چیزی نگم، تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت، تا احساس آرامش کنم
باور نمی کنم ولی، انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری، اصرار من بی فایدست
هر کاری می کنه دلم، تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تو رو، از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بزار، یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه، به کم قانعم نکن

[ 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ مهدی ]
 

شايد ميان اين همه نامردي بايد شيطان را ستود که دروغ نگفت . .

جهنم را به جان خريد اما

تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد
[ 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

 

با تو که حرف می زنم ، صدامو صاف می کنم
دارم به زیبایی تو ، باز اعتراف می کنم
با تو که حرف می زنم ، آینده ی من روشنه
دنیام دستای توئه ، که توی دستای منه
ثانیه ها کنار تو ، به مردن عادت می کنن
حتی به راه رفتن ما ، همه حسادت می کنن
وقتی بهم زل می زنی ، دیگه نفس نمی کشم
اونقدر آرومم پیش تو ، می ترسم از آرامشم
ثانیه ها کنار تو ، به مردن عادت می کنن
حتی به راه رفتن ما ، همه حسادت می کنن

[ 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 10 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

 

 

 

زندگی باید کرد !


گاه با یک گل سرخ

گاه با یک دل تنگ

گاه با سوسوی امیدی کمرنگ

زندگی باید کرد !

گاه با غزلی از احساس

گاه با خوشه ای از عطر گل یاس

زندگی باید کرد !

گاه با ناب ترین شعر زمان

گاه با ساده ترین قصه یک انسان

زندگی باید کرد !

گاه با سایه ابری سرگردان

گاه با هاله ای از سوز پنهان

گاه باید روئید

از پس آن باران

گاه باید خندید

بر غمی بی پایان

لحظه هایت بی غم

روزگارت آرام ...

سال نو همگی مبارک

 

ایشالله تو سال جدید از زندگیتون لذت ببرین...

 

================

پی نوشت:

این روز ها،انسان ها تنهایی ات را پر نمی کنند فقط خلوتت را می شکنند !

این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما . . . من جلوی دهانش را می گیرم وقتی

 می دانم ...

گاهی نباید ناز کشید،نباید آه کشید،نباید انتظار کشید،نباید درد کشید،نباید فریاد کشید،

تنها باید ...

 

 

 

[ 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 8 بعد از ظهر ] [ مهدی ]


--------->اینجا زمستان ساعت 25 ، اونجا چه فصلی و چه زمانیه ؟

--------->اینجا هوا سرده منفی خیلی درجه است  ، اونجا میگن هوا یک ماهه خوب شده !!؟

--------->اینجا ما غدامون کمی دوریه  با پر از خورشت دلتنگیه !! خوش به حال شما که طعمشو

دیگه نمیچشید !! 

--------->اینجا دل همسایمون پر از زخم زبونه ، جالبه که همسایه های شما همشون از جنس

خودتونن !!

--------->اینجا چیزی به نام ع ش ق ، چی ؟ نه نه وجود ندارد !! میگن اونجا پر از علاقه شدید

قلبیه ؟

--------->اینجا زنان دنبال هرزگی و مردان دنبال شهوت رانین !! شنیدم که اونجا دختران به باکره

بودن خود افتخار میکننو مردان از اینکه مرد هستن و پر از غیرت خوشحالن ؟!!


بزار تموم کنم این مقایسرو

 فقط میخواهم من هم بتواننم این جاده رو طی کنم و به تو برسم
[ 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 6 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

http://chat.bo2chat.com/old.php
 

 

[ 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 6 بعد از ظهر ] [ مهدی ]
دوستان...... تو را دوست می دارند
اما معشوق تو نیستند
مراقب تو هستند

اما از اقوام تو نیستند

 

آنها آماده اند تا در درد تو شریک بشوند

 اما آنها بستگان خونی تو نیستند

 

آنها...... دوستان هستند

یک دوست واقعی

 

 

همانند پدر سخت سرزنشت میکند

همانند مادر غم تو را می خورد

 

 

مثل یک خواهر سر به سرت می گذارد

مثل یک برادر ادای تو را در می آورد

 

 

و آخر اینکه بیشتر از یک معشوق دوستت می دارد

 

[ 26 آبان 1386برچسب:, ] [ 6 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

At least 5 people in this world love you so much they would die for you
حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند
At least 15 people in this world love you, in some way
حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند
The only reason anyone would ever hate you, is because they want to be just like you
تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که می‌خواهد دقیقاً مثل تو باشد
A smile from you, can bring happiness to anyone, even if they don't like you
یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود
حتی کسانی که ممکن است تو را نشناسند
Every night, SOMEONE thinks about you before he/ she goes to sleep
هر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر می‌کند
You are special and unique, in your own way
تو در نوع خود استثنایی و بی‌نظیر هستی
Someone that you don't know even exists, loves you
یک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بی‌اطلاع هستی
When you make the biggest mistake ever, something good comes from it
وقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام می‌دهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود
When you think the world has turned it's back on you, take a look
you most likely turned your back on the world
وقتی خیال می‌کنی که دنیا به تو پشت کرده، کمی فکر کن،
شاید این تو هستی که پشت به دنیا کرده‌ای
Always tell someone how you feel about them
you will feel much better when they know
همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن،
وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه می‌شوند احساس بهتری خواهی داشت
If you have great friends, take the time to let them know that they are great
وقتی دوستان فوق‌العاده‌ای داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوق‌العاده هستند.

 

[ 26 آبان 1386برچسب:, ] [ 6 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

پدر و پسر در كوه ها قدم مي زدند.
ناگهان پسرك زمين خورد و صدمه ديد فرياد كشيد ووواو... با كمال تعجب شنيد صدايي در كوهستان تكرار كرد ووواو...
با تعجب فرياد كشيد" تو كي هستي؟"
و جواب شنيد" تو كي هستي؟" 
پسرك فرياد كشيد" من تو را تحسين مي كنم" 
صدا جواب داد "من تو را تحسين مي كنم" 
پسرك عصباني شد و فرياد زد "ترسو" و جواب شنيد"ترسو"

پسرك به طرف پدرش برگشت و پرسيد "داره چه اتفاقي مي افته؟" 
پدر لبخندي زد و گفت:"پسرم دقتكن" و فرياد كشيد،تو يك قهرمان هستي" صدا پاسخ داد "تو يك قهرمان هستي."

پسرك شگفت زده شد اما چيزي دستگيرش نشد.پدر پاسخ داد : 
مردم اين پديده را اكو مي نامند اما در واقع اين زندگي است. هر چيزي كه انجام دهي يا بگويي بسوي تو باز خواهد گشت و زندگي انعكاس

كارهاي ماست. اگر در دنيا بدنبال عشق باشي، در حقيقت عشق را بوجود مي آوري. اگر رقابت بيشتري بخواهي، رقابت را بوجود مي آوري. و اين هماهنگي ميان همه چيز و در همه جوانب زندگي برقرار است.تو هر چيزي را كه به زندگي بدهي،زندگي همان را به تو خواهد داد.

زندگي تو يك اتفاق نيست،آن ها انعكاس وجود خود تو هستند...

 

[ 26 آبان 1391برچسب:, ] [ 6 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

زندگی چیست؟

زندگی خالی است ان را پر کن . زندگی یک مشکل است با ان روبرو شو . زندگی یک معادله است موازنه کن .زندگی یک معما است ان را حل کن . زندگی یک تجربه است ان را مرور کن .زندگی یک مبارزه است قبول کن .زندگی یک کشتی است با ان دریا نوردی کن .

زندگی یک سوال است ان را جواب بده .زندگی یک موفقیت است لذت ببر . زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو .زندگی یک هدیه است ان را دریافت کن . زندگی دعا است ان را مرتب بخوان . زندگی درد است ان را تحمل کن .زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با ان روبرو بشی ...

[ 26 آبان 1391برچسب:, ] [ 6 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

.:.:.‏ چه میشد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد... به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد .:.:. .:.:.‏ به یاد اصغر نالان که عطشان و پریشان است ... کمی از آب باقی را برای او سوا می کرد.:.:. .:.:.‏ خدایا عاقبت دیدی شدم شرمنده ی اصغر ... چه می شد این فرات غم مرا در خود فنا می کرد.:.:. .:.:.‏ ز روی کودکان او خجالت می کشم یارب... چه می شد ناله ی زینب دل من را رها می کرد.:.:. .:.:.‏ کنار علقمه آید نوای شیون و زاری ... شنیدم مادرم زهرا مرا هر دم صدا می کرد.:.:. .:.:.‏ توان دیدن روی رقیه کرده مجنونم ... چه می شد دشمنم اکنون سر من را جدا می کرد.:.:. .:.:.‏ به ذکر نام مولایم خیالم طفل شش ماهه... دلم هر لحظه با شور دل زینب صفا می کرد.:.:. .:.:.‏ نوای یاری عشقم حسین تشنه ی زهرا... قسم بر هر دو چشمانم ز دل صد عقده وا می کرد.:.: .

[ جمعه 26 آبان 1386برچسب:, ] [ 5 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

صد کتاب برتر جهان از دیدگاه دکتر حسین الهی قمشه ای

 

جملات نوشته شده زیر از سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ای برداشته شده است لطفا برای اطلاعات بیشتر به آدرس زیر مراجعه فرمائید این پرسشها در سایت ایشان آپدیت می شوند.در بخش برنامه ریزی فرهنگی سایت دکتر الهی قمشه ای منابع  اطلاعات بسیار خوب و کاملی در مورد مطالعه و کتابهای خوب دیگر و شروع مطالعات آزاد و غیره آمده است و حتما به سایت رسمی ایشان سر بزنید

http://www.drelahighomshei.com



مقصود از كتابهاي بزرگ كتابهائي است كه در طول دوهزارو ششصدسال گذشته بزرگان و برگزيدگان جهان و اصحاب علم و فرهنگ اهميت آنها و ضرورت مطالعه آنها را نسل اندر نسل تاييد كرده اند. در عين حال معرفي اين كتابها به اين معني نيست كه تهيه كننده فهرست کتب خود با افكار و عقايدي كه در همه اين كتابها آمده موافق است. اين كتابها عموماً براي رشد فكري و تعالي فرهنگ جهاني سودمند دانسته شده اند و رد و قبول مطالب به عهده خواننده خواهد بود

لیست این کتابها از سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ای تهیه شده است

كتابهاي ديني چه در اسلام و چه در مسيحيت و ساير اديان زير مجموعه كتاب اصلي آن دين است و به همين جهت تك تك در فهرست نيامده است
كتابهاي بزرگ محدود به اين یکصد كتاب نيست و در نوبتهاي بعد عناوين ديگري ارائه خواهد شد


 

ادامه مطلب

[ 26 آبان 1391برچسب:, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ مهدی ]

زیباترین شروع:بسم الله   

زیباترین مادر:حضرت فاطمه

زیباترین سخنگو:حضرت زینب(س)   

زیباترین غنچه:علی اصغر  

زیباترین شهید:امام  حسین(ع)   

زیباترین منتقم:حضرت مهدی(عج) 

زیباترین عمو:حضرت ابوالفضل   

زیباترین انسان:حضرت محمد(ص)

زیباترین پارسا:حضرت علی(ع)     

زیباترین پرچمدار:حضرت عباس

زیباترین آغوش:مادری              

زیباترین قربانی:اسماعیل  

زیباترین زندانی:موسی بن جعفر(ع) 

زیباترین سوره:حمد      

زیباترین سلسله:انبیاء  

زیباترین دین:اسلام       

زیباترین خانه:کعبه 

زیباترین عمل:عبادت    

زیباترین لباس:احرام     

 زیباترین چشمه:زمزم 

 زیباترین ناله:نیایش    

زیباترین بیابان:عرفات         

زیباترین آواز:اذان

 زیباترین زمین:کربلا      

زیباترین حرف:حق              

زیباترین سنگ:حجرالاسود

زیباترین شعار:صلوات بر محمد و آل محمد

[ 24 آبان 1386برچسب:, ] [ 9 قبل از ظهر ] [ مهدی ]

 

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر
مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم
متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر
بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم،
خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم،
خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم
چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم،
به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم
 و نه زندگی را به سالهای عمرمان
ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی
خیابان به آن سو برویم
فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام  می رسانیم
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر
کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری
تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم
اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست،
سودهای کلان اما روابط سطحی
فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده
بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است
در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون
آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید
زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و
 جاهایی را که دوست دارید ببینید
زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است
از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه
که دوست دارید از آن استفاده کنید
عباراتی مانند "یکی از این روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم "یکی از این روزها" بنویسیم همین امروز بنویسیم
بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید
هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد
اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به خودتان می گویید که "یکی از این روزها" آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنید ...
"یکی از این روزها" ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!
[ 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود، اما افسوس که به جای افکارش، زخمهایش را به ما نشان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی معرفی کردند. دکتر علی شریعتی

[ 23 آبان 1386برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ !!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

زنده یاد سهراب سپهری

[ 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

عـــــشــــــــق چيــــــســـــت ؟

 

این پرسشی است که برای خیلی ها مطرح می شود . دیدگاههای زیادی هم وجود دارد که بیشتر آنها ناشی از یک برداشت سطحی و یا یک تجربه شخصی است که زیاد قابل اعتنا نیست . برای برخی نیز این واژه وجود خارجی ندارد یعنی معنایی برای این لفظ قائل نیستند ، اما واقعیت چیست ؟ عشق چه تفاوتی با دوست داشتن دارد ؟ رابطه عقل و عشق چیست ؟ رابطه عشق و هوس چیست ؟ و چندین سوال دیگر که در این ارتباط مطرح می شود . کلمه عشق با همین ترکیب در متون دینی و از جمله قران وجود ندارد و به جای آن کلمات حب و محبت و .... زیاد بکار برده شده است . در عرف ، دوست داشتن زیاد را با کلمه عشق توصیف می کنند . به عبارتی بالاترین مرتبه دوست داشتن را عشق می دانند .

 

     اگر کمی عمیق تر شویم می بینیم واژه ها و مفاهیمی که به روابط انسانی مربوط می شوند همانند انسان پیچیدگی خاص خود را دارند . احساسات و عواطف انسانی که از خصوصیات نفس انسان است پیچیدگی هندسه و ساختار نفس را به رخ می کشد . بر همین اساس در مورد روابط انسانی تاکیدات و دستورات زیادی مطرح شده است تا روابطی درست شکل بگیرد . خداوند متعال اساس روابط انسانی را بر ایجاد محبت بنا نهاده است و آن را بزرگترین سرمایه برای هر انسانی به حساب آورده است . همانطور که امروز شما برای شمارش سرمایه و ثروت خود به خانه و ماشین و حسابهای بانکی و غیره اشاره می کنید ، خداوند متعال روزی را یاد آوری می کند که این چیزها دیگر ثروت شما به حساب نمی آیند و آن روز روزی خواهد بود که برای شمارش ثروت خود باید دوستان خود را بشمارید . بی شک محبت نتیجه خدمت است و خدمت نتیجه علم . شما تا به کسی خدمت نکنید محبت شما در دل او و محبت او در دل شما شکل نخواهد گرفت . خیلی مهم است که در انجام خدمت باید نتیجه را از خدا درخواست کنیم نه از کسی که به او خدمت کرده ایم . شما برای هر کسی که کار می کنید مزد خود را نیز از او می خواهید . وقتی برای کسی در برابر مزدی کار می کنید این کار محبتی ایجاد نخواهد کرد ، مانند کارگری که در کارهای خانه به شما کمک می کند و در آخر مزدش را می گیرد . اما وقتی در کاری به برادر یا خواهر خود کمک می کنید و از او انتظار مزدی ندارید ، این خدمت بین شما محبت ایجاد می کند . خداوند متعال همه جا گوشزد می کند که در خدمت رسانی فقط خدا را در نظر بگیرید تا از خدا هم انتظار مزد داشته باشید چرا که ایجاد محبت به دست خداست . شما وقتی به انتظار نتیجه از خدا ، به کسی خدمت می کنید فرق دارد تا حالتی که به انتظار پاسخ به کسی خدمت می کنید . در این حالت اگر خدمت شما بازگشتی نداشته باشد ممکن است بگویید دستتان نمک نداشت و یا اینکه کسی که مورد خدمت واقع شده نمک نشناس بود . خدمت به انتظار پاسخ مانند کار کارگران است و محبتی ایجاد نمی کند . فقط موقعی خدمت شما محبت ایجاد می کند که مخاطب خدمت شما خداوند متعال باشد .

 

  با این حساب عشق و محبت بدون خدمت ایجاد نخواهد شد . دوست داشتنهایی که ما گاهی نام عشق بر آن می گذاریم و به اصطلاح با یک نگاه ایجاد می شود بدیهی است که از نوع عشق و محبت نیست و هوسی است که بسرعت مستهلک خواهد شد . عشق و محبت نه تنها با مرور زمان از بین نمی رود که ریشه دارتر و عمیق تر نیز خواهد شد چرا که زمینه خدمت بیشتر را فراهم کرده و این خدمت بیشتر به ایجاد عشق و محبت بیشتر خواهد انجامید . شما وقتی به شخصی نگاه عاشقانه دارید از او ابزار نمی سازید بلکه نگاه شما به او نگاه شخص به شخص است نه نگاه شخص به شیئ ، یعنی به او بگونه ای نگاه نمی کنید که مانند یک ابزار نیاز شما را برآورده می کند بلکه در ابتدا این خود اوست که اهمیت دارد نه نیازی را که برای شما برطرف می کند ، این نگاه آنچنان یگانگی بین شما بوجود می آورد که درد او درد شما و شادی او شادی شما می شود . وقتی مریض می شود و یا خاصیتی را از دست می دهد مانند ابزار خراب شده ای نیست که اگر قابل درست شدن نیست پس باید دور انداخته شود . این نگاه باعث می شود تا شما تمام صفاتی را که شرط دوست داشتن بوده اند دور انداخته و او را فقط بخاطر خودش دوست بدارید نه بخاطر صفاتی که عارض بر او بوده و هر آن ممکن است از او گرفته شود . در این صورت اگر این صفات از او گرفته شوند در دوستی تو نسبت به او کوچکترین تغییری ایجاد نخواهد شد . بعد از این دیگر دوستی شما مشروط به داشتن خاصیتی در او نخواهد بود . این عشق و محبت بزرگترین سرمایه شما خواهد بود .

چرا می گوئیم انسانها بزرگترین سرمایه برای انسانها هستند ؟ چرا کاخ مجلل شما در کویر لوت بی ارزش است و در شهر آباد ارزش زیادی دارد ؟ آیا این انسانها نیستند که به ثروت شما ارزش و اعتبار می دهند ؟ آیا درست است در حالی که همه چیز اعتبار خود را از انسان می گیرد ما اعتبار انسان را به اشیاء مربوط کنیم ؟ و او را به اعتبار اشیاء دوست داشته باشیم ؟ هر خاصیتی خارج از وجود انسان می تواند به او اعتبار بدهد ؟ آیا خدماتی که به اعتبار این چیزها انجام شود باعث ایجاد محبت خواهد شد ؟ بدیهی است که در ایجاد ارتباط عاطفی با انسان بایستی هر گونه خاصیت عارضی و سلب و اثباتی را ابتدا از او نفی کنیم و سپس به او نگاه کنیم تا امکان ایجاد یک ارتباط عاطفی پایدار فراهم شود .

     روزی را به یاد آوریم که دیگر خاصیت های عارضی انسانها از قبیل زیبایی و غیره نیاز ما را بر طرف نخواهد کرد و ما نیازمند دوست داشتن و دوست داشته شدن هستیم . اگر با نگاهی غیر از نگاه فوق با انسانها رابطه داشته باشیم ، روزهای تنهایی در انتظار ما خواهد بود و روزی خواهد رسید که هیچ ثروتی به اندازه سلام یک انسان نیاز ما را برطرف نخواهد کرد . خیلی از آدمها برای برطرف کردن این تنهایی است که محبت را در حیوانات جستجو می کنند . کاش ما در روابطمان با انسانها کمی عمیق تر نگاه کنیم .

     در شروع یک ارتباط حتما عمیق ترین ارزشهای انسانی را مد نظر قرار دهید ، مد نظر قرار دادن این ارزشها با اهداف مادی حاصل از یک ارتباط تناقض ندارد بلکه آنها را عمیق تر نیز خواهد کرد ، این موضوع مهمی است که حتما به آن توجه کنید . اگر دو ماه و یک سال آینده خواهند رسید و برای آن برنامه ریزی می کنید ، بیست سال آینده هم خواهد رسید پس آن را نیز مد نظر قرار دهید . نگاهتان به هستی و انسانهای هستی عاشقانه باشد نه از روی هوس .

 

اینطور به نظر میرسد که عقل و عشق در تقابل یکدیگر هستند ، در حالی که اینطور نیست بلکه این دو مکمل یکدیگر هستند ، به شرطی که عشق همان عشق تعریف شده در یادداشت های قبلی باشد و نه هوس ، چرا که عقل و هوس یه تقابل طبیعی و قهری دارند .

     شما وقتی با شخصی مواجه می شوید واقعا چه چیزی هست که یک ارتباط را شروع می کند ؟ بدیهی است که اگر فقط یک نگاه باشد ، این نگاه ، نگاه به انسانیت او نیست بلکه نگاه به مادیت اوست و طبیعی است که این نگاه عشق را خلق نمی کند و صد البته هوس را به کار می اندازد . اما به تدریج لایه های عمیق تری نمایان می شوند و نهایتا چیزی که شما را جذب خواهد کرد ارزشهای انسانی خواهد بود ، آن نگاه عینی و ظاهری به تدریج جای خود را به نگاه علمی و انسانی می دهد و نهایتا شما جذب تفکر و شخصیت کسی خواهید شد که احساس می کنید دوستش دارید . بنابراین تا اینجا عقل و تفکر شما میداندار این ارتباط بوده و در حقیقت عقل شما بود که یک ارتباط را کلید زد ، آن را مدیریت کرد و به اصطلاح از چیزی خوشش آمد . پس از این مرحله و بعد از ایجاد این ارتباط به تدریج یک ارتباط عاطفی شکل می گیرد و احساس نیز وارد میدان می شود . وقتی احساس وارد میدان می شود عقل مدیریت را به احساس می سپارد . کار عقل فقط در خلق کردن ارتباط و نهادینه کردن آن بود و و قتی درگیری احساسی و عاطفی پیدا می شود ، عقل خود را به کناری می کشد تا احساس نیز کار خودش را بکند . این یک تقابل نیست بلکه یک همکاری است که هر کدام مرحله ای از این ارتباط را مدیریت می کنند . از اینجا به بعد عقل پشت سر احساس حرکت میکند و بدیهی است که باید هم اینگونه باشد چرا که همان عقل می گوید برای کسی که دوستش داری با همه موجودیتت به میدان بیا . این رابطه بین عقل و احساس کاملا منطقی است و برای پایداری یک ارتباط لازم و ضروری است . کسانی که می گویند فقط عقل یا فقط احساس در اشتباهند و ارتباطی که در آن هر یک از این دو ، دیگری را نفی کند پایدار نخواهد بود .

 ---------------

کپی برداری تنها با درج لینک مستقیم وبلاگ مجاز است.

[ 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ مهدی ]
من همیشه خوشحالم. میدونید چرا؟

 

برای اینکه از هیچ کس انتظاری ندارم. توقع ها همیشه صدمه میزنند.

زندگی کوتاه است. پس به زندگی ات عشق بورز و خوشحال باش و لبخند بزن و فقط برای خودت زندگی کن.

 قبل از اینکه صحبت کنی گوش کن

قبل از اینکه بنویسی فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی در آمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی احساس کن

قبل از اینکه تنفر داشته باشی عشق بورز

زندگی این است.....احساسش کن و زندگی کن و لذت ببر.

[ 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ مهدی ]

عشق

آدم را به جاهای ناشناخته می برد

مثلا

به ایستگاه های متروک

به خلوت زنگ زده ی واگن ها

به شهری که

فقط آن را در خواب دیده...


وقتی عاشق شدی

ادامه ی این شعر را

تو خواهی نوشت...

 

 

 

 

[ 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 11 بعد از ظهر ] [ مهدی ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
درباره وبلاگ

*.:.‏* ‏Mehdi‎‏ ‏ *.:.* ‏ ‏ ‏ *.:.* ‎ *‎.:.**.:.* ‎ *.:.* ‏ ‏ *.:.* *.:.* .:.‏ ‏* .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:.:.‏ تا توانی بگریز از یار بد ‏ ‏ یار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها تو را برجان زند، ‏ ‏ یار بد برجان و برایمان زند .:. * .:. ‏ *‏.:.‎*‎ .:. * .:. *‎.:. * .:.‎*‎ .:. * .: ***سلام دوستان گل وعزیزم از اینکه وب منو انتخاب کردید سپاسگذارم‎ *‎‎*‎‎*‎ * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. ‎‎‎ ‎لطفأ نظر بدید وانتقاد و پیشنهاد بدید هرچی دوست داشتید بنویسید وحرف دلتون و بزنید .:.‏ * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * ‏ شیشه ها شکستنیست ....زندگی گذشتنیست....این فقط محبت است که ماندنیست .:.‏ ‏* .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. * .:. *
آرشیو مطالب
آذر 1392
آبان 1392 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 142
بازدید کل : 42720
تعداد مطالب : 274
تعداد نظرات : 85
تعداد آنلاین : 1



Alternative content





در اين وبلاگ
در كل اينترنت