همه چی پیدا میشه .:. بخوان دعای فرج را که دعا اثر دارد .:.دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد.:.بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا .:.ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد .:.
| ||
|
از صفـــای ضـــریـــح دم نزنید حرفی از بیــرق و علـــم نزنید کربــلا رفته ها، کنار بقیع حرفی از صحــن و از حـــرم نزنید زائــری خستــه ام نگهبانان به خدا زود میروم مرا نزنید لعنت خدا بر جسارت کنندگان به بقیع .. آی شیعه ها، وقت عزا و ماتمه ... امام زمـــان صاحــب عــزاســت ... آی رفقـــا آقامـــون، تنها، کنار بقیع ... همدردی با آقامون یادمون نره ... مظلــــــــــوم یا امام مظلوم، یا امام جعفرصادق (ع) امام جعفر صادق (ع) می فرمایند : شیعیان ما با یکدیگر مهربانند ، چون تنها باشند خدا را یاد کنند . اصول کافی ، ج 3 ، ص 268
امام صادق (ع) می فرمایند : از دو مسلمان که به هم برخورد می کند آنکه دیگری را بیشتر دوست دارد بهتر است.. اصول کافی، جلد۳، ص ۱۹۳
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .
آموخته ام که وقتي عاشقم عشق در ظاهرم نيز نمايان مي شود. آموخته ام که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . آموخته ام که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشقش شويم . آموخته ام که اين عشق است که زخم ها را شفا ميدهد ، نه زمان . آموخته ام که تنها کسي مرا شاد ميکند ، که بمن ميگويد « تو مرا شاد کردي » آموخته ام که گاهي مهربان بودن بسيار مهمتر از درست بودن است . آموخته ام که مهم بودن خوبست ولي خوب بودن مهمتر است . آموخته ام که هرگز نبايد به هديه اي که از طرف کودکي داده ميشود « نه » گفت آموخته ام که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمکش نيستم ، دعا کنم . آموخته ام که زندگي جديست ولي ما نياز به «دوستي» داريم که لحظه اي با او از جدي بودن دور باشيم . اموخته ام که تنها چيزي که يک شخص ميخواهد فقط دستي است براي گرفتن دست او و قلبي براي فهميدنش. آموخته ام که زير پوست سخت همه افراد کسي وجود دارد که خوشحال شود و دوست داشته باشد. آموخته ام که خدا همه چيز را در يک روز نيافريد ، پس من چگونه ميتوانم همه چيز را در يک روز بدست آورم . آموخته ام که چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد. آموخته ام که وقتي با کسي روبرو ميشويم ، انتظار لبخندي از سوي ما دارد. آموخته ام که لبخند ارزانترين راهي است که ميتوان با آن نگاه را وسعت بخشيد . آموخته ام که باد با چراغ خاموش کاري ندارد. آموخته ام که به چيزي که دل ندارد نبايد دل بست . آموخته ام که خوشبختي جستن آن است نه پيدا کردن آن . و آموخته ام که قطره درياست ، اگر با درياست . و آموخته ام که عشق ، مهرباني ، گذشت ، صداقت وبلند نظري خصلت انسانهاي انسان است
روزي مردي داخل چاهي افتاد و بسيار دردش آمد
در حیرتم از مرام این مردم پست این طایفه ی زنده کش مرده پرست تاهست به ذلت به کشندش ز جفا چون مرد به عزت ببرندش زجفا ************* چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد بشر تغییر حالت می دهد خونخوار می گردد به وقت عیش وعشرت می نوازد ساز بدمستی به وقت تنگدستی مومن و دیندار می گردد ************** تا توانی بگریز از یار بد ، یار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها تو را برجان زند ، یار بد بر جان و بر ایمان زند در منی و اینهمه از من جدا با منی و دیده ات بسوی غیر بهر من نمانده راه گفتگو تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد با تو بی قرار و بی تو بی قرار وای از آن دمی که بی خبر زمن برکشی تو رخت خویش از این دیار
سایه توام به هر کجا روی سر نهاده ام به زیر پای تو چون تو در جهان نجسته ام هنوز تا که برگزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم خواهم از تو...در تو آورم پناه موج وحشیم که بی خبر ز خویش گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم... دریغ و درد رشته وفا مگر گسستنی است؟ بگسلم ز خویش و از تو نگسلم عهد عاشقان مگر شکستنی است؟
دیدمت شبی به خواب و سر خوشم وه... مگر به خوابها ببینمت غنچه نیستی که مست اشتیاق خیزم و ز شاخه ها بچینمت
شعله می کشد به ظلمت شبم آتش کبود دیدگان تو ره مبند...بلکه ره برم به شوق در سراچه غم نهان تو
سکوت زیباست! وقتی تمام حرف ها از توصیف مهربانی تو عاجزند.
بر تمام قبر هاي اين شهر
بوسه بزن
شايد بياد بياوري
كجا مرا جا گذاشتي...
من در تنهاترين قبر اين شهر خفته ام
صداي كلاغها را مي شنوي؟
دارند برايم
فاتحه مي خوانند....!!
مرگ من روزی فرا خواهد رسید:
در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دود یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید: روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای زامروزها، دیروز ها!
دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمر های سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند ارام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم که در دستان من روزگاری شعله می زد خون شعر
خاک می خواند مرا هر دم به خویش می رسند از ره که در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل بروی گور غمناکم نهند
بعد من ناگه به یکسو می روند پرده های تیره ی دنیای من چشمهای ناشناسی می خزند روی کاغذ ها و دفتر های من
در اتاق کوچکم پا می نهد بعد من، با یاد من بیگانه ای در بر آئینه می ماند بجای تا مویی، نقش دستی، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش هر چه بر جا مانده ویران می شود روح من چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان می شود
می شتابند از پی هم بی شکیب روز ها و هفته ها و ماه ها چشم تو در انتظار نامه ای خیره می ماند به چشم راه ها
لیک دیگر پیکر سرد مرا می فشارد خاک دامنگیر خاک! بی تو ، دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
بعد ها نام مرا باران و باد نرم می شویند از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ
نمی دانم پس از مرگم که آید بر مزار من؟ که بنشیند به سوگ من؟ سیاه چشمی سیاه بر تن کند یا نه؟ تو را سو گند به جان دلبرت سوگند مرا هم یاد کن آن شب که من در زیر خاک سرد تنهایم....
دستت را به مـن بـده نـتـرس بـا هـم خـواهـیـم پـریـد حـضـور و حـیـات و حوصله ی مـن از تـو
آیا خدا وجود دارد ؟مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در رابطه به موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند
درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن
با تو که حرف می زنم ، صدامو صاف می کنم
زندگی باید کرد !
گاه با یک دل تنگ گاه با سوسوی امیدی کمرنگ زندگی باید کرد ! گاه با غزلی از احساس گاه با خوشه ای از عطر گل یاس زندگی باید کرد ! گاه با ناب ترین شعر زمان گاه با ساده ترین قصه یک انسان زندگی باید کرد ! گاه با سایه ابری سرگردان گاه با هاله ای از سوز پنهان گاه باید روئید از پس آن باران گاه باید خندید بر غمی بی پایان لحظه هایت بی غم روزگارت آرام ... سال نو همگی مبارک
ایشالله تو سال جدید از زندگیتون لذت ببرین...
================ پی نوشت: این روز ها،انسان ها تنهایی ات را پر نمی کنند فقط خلوتت را می شکنند ! این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند اما . . . من جلوی دهانش را می گیرم وقتی می دانم ... گاهی نباید ناز کشید،نباید آه کشید،نباید انتظار کشید،نباید درد کشید،نباید فریاد کشید، تنها باید ...
--------->اینجا زمستان ساعت 25 ، اونجا چه فصلی و چه زمانیه ؟ --------->اینجا هوا سرده منفی خیلی درجه است ، اونجا میگن هوا یک ماهه خوب شده !!؟ --------->اینجا ما غدامون کمی دوریه با پر از خورشت دلتنگیه !! خوش به حال شما که طعمشو دیگه نمیچشید !! --------->اینجا دل همسایمون پر از زخم زبونه ، جالبه که همسایه های شما همشون از جنس خودتونن !! --------->اینجا چیزی به نام ع ش ق ، چی ؟ نه نه وجود ندارد !! میگن اونجا پر از علاقه شدید قلبیه ؟ --------->اینجا زنان دنبال هرزگی و مردان دنبال شهوت رانین !! شنیدم که اونجا دختران به باکره بودن خود افتخار میکننو مردان از اینکه مرد هستن و پر از غیرت خوشحالن ؟!!
بزار تموم کنم این مقایسرو http://chat.bo2chat.com/old.php
دوستان...... تو را دوست می دارند
اما معشوق تو نیستند
مراقب تو هستند
اما از اقوام تو نیستند
آنها آماده اند تا در درد تو شریک بشوند اما آنها بستگان خونی تو نیستند
آنها...... دوستان هستند یک دوست واقعی
همانند پدر سخت سرزنشت میکند همانند مادر غم تو را می خورد
مثل یک خواهر سر به سرت می گذارد مثل یک برادر ادای تو را در می آورد
و آخر اینکه بیشتر از یک معشوق دوستت می دارد
At least 5 people in this world love you so much they would die for you
پدر و پسر در كوه ها قدم مي زدند. كارهاي ماست. اگر در دنيا بدنبال عشق باشي، در حقيقت عشق را بوجود مي آوري. اگر رقابت بيشتري بخواهي، رقابت را بوجود مي آوري. و اين هماهنگي ميان همه چيز و در همه جوانب زندگي برقرار است.تو هر چيزي را كه به زندگي بدهي،زندگي همان را به تو خواهد داد. زندگي تو يك اتفاق نيست،آن ها انعكاس وجود خود تو هستند...
زندگی خالی است ان را پر کن . زندگی یک مشکل است با ان روبرو شو . زندگی یک معادله است موازنه کن .زندگی یک معما است ان را حل کن . زندگی یک تجربه است ان را مرور کن .زندگی یک مبارزه است قبول کن .زندگی یک کشتی است با ان دریا نوردی کن . زندگی یک سوال است ان را جواب بده .زندگی یک موفقیت است لذت ببر . زندگی یک بازی است برنده و پیروز شو .زندگی یک هدیه است ان را دریافت کن . زندگی دعا است ان را مرتب بخوان . زندگی درد است ان را تحمل کن .زندگی یک دوربین است سعی کن با صورت خندان و شاد با ان روبرو بشی ... .:.:. چه میشد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد... به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد .:.:. .:.:. به یاد اصغر نالان که عطشان و پریشان است ... کمی از آب باقی را برای او سوا می کرد.:.:. .:.:. خدایا عاقبت دیدی شدم شرمنده ی اصغر ... چه می شد این فرات غم مرا در خود فنا می کرد.:.:. .:.:. ز روی کودکان او خجالت می کشم یارب... چه می شد ناله ی زینب دل من را رها می کرد.:.:. .:.:. کنار علقمه آید نوای شیون و زاری ... شنیدم مادرم زهرا مرا هر دم صدا می کرد.:.:. .:.:. توان دیدن روی رقیه کرده مجنونم ... چه می شد دشمنم اکنون سر من را جدا می کرد.:.:. .:.:. به ذکر نام مولایم خیالم طفل شش ماهه... دلم هر لحظه با شور دل زینب صفا می کرد.:.:. .:.:. نوای یاری عشقم حسین تشنه ی زهرا... قسم بر هر دو چشمانم ز دل صد عقده وا می کرد.:.: . صد کتاب برتر جهان از دیدگاه دکتر حسین الهی قمشه ای
جملات نوشته شده زیر از سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ای برداشته شده است لطفا برای اطلاعات بیشتر به آدرس زیر مراجعه فرمائید این پرسشها در سایت ایشان آپدیت می شوند.در بخش برنامه ریزی فرهنگی سایت دکتر الهی قمشه ای منابع اطلاعات بسیار خوب و کاملی در مورد مطالعه و کتابهای خوب دیگر و شروع مطالعات آزاد و غیره آمده است و حتما به سایت رسمی ایشان سر بزنید http://www.drelahighomshei.com
زیباترین شروع:بسم الله زیباترین مادر:حضرت فاطمه زیباترین سخنگو:حضرت زینب(س) زیباترین غنچه:علی اصغر زیباترین شهید:امام حسین(ع) زیباترین منتقم:حضرت مهدی(عج) زیباترین عمو:حضرت ابوالفضل زیباترین انسان:حضرت محمد(ص) زیباترین پارسا:حضرت علی(ع) زیباترین پرچمدار:حضرت عباس زیباترین آغوش:مادری زیباترین قربانی:اسماعیل زیباترین زندانی:موسی بن جعفر(ع) زیباترین سوره:حمد زیباترین سلسله:انبیاء زیباترین دین:اسلام زیباترین خانه:کعبه زیباترین عمل:عبادت زیباترین لباس:احرام زیباترین چشمه:زمزم زیباترین ناله:نیایش زیباترین بیابان:عرفات زیباترین آواز:اذان زیباترین زمین:کربلا زیباترین حرف:حق زیباترین سنگ:حجرالاسود زیباترین شعار:صلوات بر محمد و آل محمد
ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر
مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم
متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر
بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم،
خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم،
به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم
و نه زندگی را به سالهای عمرمان ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی
خیابان به آن سو برویم فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر
کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری
تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست،
سودهای کلان اما روابط سطحی فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده
بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است
در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون
آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و
جاهایی را که دوست دارید ببینید زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است
از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه
که دوست دارید از آن استفاده کنید عباراتی مانند "یکی از این روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم "یکی از این روزها" بنویسیم همین امروز بنویسیم
بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید
هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد
اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به خودتان می گویید که "یکی از این روزها" آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنید ...
"یکی از این روزها" ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!
حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود، اما افسوس که به جای افکارش، زخمهایش را به ما نشان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی معرفی کردند. دکتر علی شریعتی شب آرامی بود زنده یاد سهراب سپهری عـــــشــــــــق چيــــــســـــت ؟
این پرسشی است که برای خیلی ها مطرح می شود . دیدگاههای زیادی هم وجود دارد که بیشتر آنها ناشی از یک برداشت سطحی و یا یک تجربه شخصی است که زیاد قابل اعتنا نیست . برای برخی نیز این واژه وجود خارجی ندارد یعنی معنایی برای این لفظ قائل نیستند ، اما واقعیت چیست ؟ عشق چه تفاوتی با دوست داشتن دارد ؟ رابطه عقل و عشق چیست ؟ رابطه عشق و هوس چیست ؟ و چندین سوال دیگر که در این ارتباط مطرح می شود . کلمه عشق با همین ترکیب در متون دینی و از جمله قران وجود ندارد و به جای آن کلمات حب و محبت و .... زیاد بکار برده شده است . در عرف ، دوست داشتن زیاد را با کلمه عشق توصیف می کنند . به عبارتی بالاترین مرتبه دوست داشتن را عشق می دانند .
اگر کمی عمیق تر شویم می بینیم واژه ها و مفاهیمی که به روابط انسانی مربوط می شوند همانند انسان پیچیدگی خاص خود را دارند . احساسات و عواطف انسانی که از خصوصیات نفس انسان است پیچیدگی هندسه و ساختار نفس را به رخ می کشد . بر همین اساس در مورد روابط انسانی تاکیدات و دستورات زیادی مطرح شده است تا روابطی درست شکل بگیرد . خداوند متعال اساس روابط انسانی را بر ایجاد محبت بنا نهاده است و آن را بزرگترین سرمایه برای هر انسانی به حساب آورده است . همانطور که امروز شما برای شمارش سرمایه و ثروت خود به خانه و ماشین و حسابهای بانکی و غیره اشاره می کنید ، خداوند متعال روزی را یاد آوری می کند که این چیزها دیگر ثروت شما به حساب نمی آیند و آن روز روزی خواهد بود که برای شمارش ثروت خود باید دوستان خود را بشمارید . بی شک محبت نتیجه خدمت است و خدمت نتیجه علم . شما تا به کسی خدمت نکنید محبت شما در دل او و محبت او در دل شما شکل نخواهد گرفت . خیلی مهم است که در انجام خدمت باید نتیجه را از خدا درخواست کنیم نه از کسی که به او خدمت کرده ایم . شما برای هر کسی که کار می کنید مزد خود را نیز از او می خواهید . وقتی برای کسی در برابر مزدی کار می کنید این کار محبتی ایجاد نخواهد کرد ، مانند کارگری که در کارهای خانه به شما کمک می کند و در آخر مزدش را می گیرد . اما وقتی در کاری به برادر یا خواهر خود کمک می کنید و از او انتظار مزدی ندارید ، این خدمت بین شما محبت ایجاد می کند . خداوند متعال همه جا گوشزد می کند که در خدمت رسانی فقط خدا را در نظر بگیرید تا از خدا هم انتظار مزد داشته باشید چرا که ایجاد محبت به دست خداست . شما وقتی به انتظار نتیجه از خدا ، به کسی خدمت می کنید فرق دارد تا حالتی که به انتظار پاسخ به کسی خدمت می کنید . در این حالت اگر خدمت شما بازگشتی نداشته باشد ممکن است بگویید دستتان نمک نداشت و یا اینکه کسی که مورد خدمت واقع شده نمک نشناس بود . خدمت به انتظار پاسخ مانند کار کارگران است و محبتی ایجاد نمی کند . فقط موقعی خدمت شما محبت ایجاد می کند که مخاطب خدمت شما خداوند متعال باشد .
با این حساب عشق و محبت بدون خدمت ایجاد نخواهد شد . دوست داشتنهایی که ما گاهی نام عشق بر آن می گذاریم و به اصطلاح با یک نگاه ایجاد می شود بدیهی است که از نوع عشق و محبت نیست و هوسی است که بسرعت مستهلک خواهد شد . عشق و محبت نه تنها با مرور زمان از بین نمی رود که ریشه دارتر و عمیق تر نیز خواهد شد چرا که زمینه خدمت بیشتر را فراهم کرده و این خدمت بیشتر به ایجاد عشق و محبت بیشتر خواهد انجامید . شما وقتی به شخصی نگاه عاشقانه دارید از او ابزار نمی سازید بلکه نگاه شما به او نگاه شخص به شخص است نه نگاه شخص به شیئ ، یعنی به او بگونه ای نگاه نمی کنید که مانند یک ابزار نیاز شما را برآورده می کند بلکه در ابتدا این خود اوست که اهمیت دارد نه نیازی را که برای شما برطرف می کند ، این نگاه آنچنان یگانگی بین شما بوجود می آورد که درد او درد شما و شادی او شادی شما می شود . وقتی مریض می شود و یا خاصیتی را از دست می دهد مانند ابزار خراب شده ای نیست که اگر قابل درست شدن نیست پس باید دور انداخته شود . این نگاه باعث می شود تا شما تمام صفاتی را که شرط دوست داشتن بوده اند دور انداخته و او را فقط بخاطر خودش دوست بدارید نه بخاطر صفاتی که عارض بر او بوده و هر آن ممکن است از او گرفته شود . در این صورت اگر این صفات از او گرفته شوند در دوستی تو نسبت به او کوچکترین تغییری ایجاد نخواهد شد . بعد از این دیگر دوستی شما مشروط به داشتن خاصیتی در او نخواهد بود . این عشق و محبت بزرگترین سرمایه شما خواهد بود . چرا می گوئیم انسانها بزرگترین سرمایه برای انسانها هستند ؟ چرا کاخ مجلل شما در کویر لوت بی ارزش است و در شهر آباد ارزش زیادی دارد ؟ آیا این انسانها نیستند که به ثروت شما ارزش و اعتبار می دهند ؟ آیا درست است در حالی که همه چیز اعتبار خود را از انسان می گیرد ما اعتبار انسان را به اشیاء مربوط کنیم ؟ و او را به اعتبار اشیاء دوست داشته باشیم ؟ هر خاصیتی خارج از وجود انسان می تواند به او اعتبار بدهد ؟ آیا خدماتی که به اعتبار این چیزها انجام شود باعث ایجاد محبت خواهد شد ؟ بدیهی است که در ایجاد ارتباط عاطفی با انسان بایستی هر گونه خاصیت عارضی و سلب و اثباتی را ابتدا از او نفی کنیم و سپس به او نگاه کنیم تا امکان ایجاد یک ارتباط عاطفی پایدار فراهم شود . روزی را به یاد آوریم که دیگر خاصیت های عارضی انسانها از قبیل زیبایی و غیره نیاز ما را بر طرف نخواهد کرد و ما نیازمند دوست داشتن و دوست داشته شدن هستیم . اگر با نگاهی غیر از نگاه فوق با انسانها رابطه داشته باشیم ، روزهای تنهایی در انتظار ما خواهد بود و روزی خواهد رسید که هیچ ثروتی به اندازه سلام یک انسان نیاز ما را برطرف نخواهد کرد . خیلی از آدمها برای برطرف کردن این تنهایی است که محبت را در حیوانات جستجو می کنند . کاش ما در روابطمان با انسانها کمی عمیق تر نگاه کنیم . در شروع یک ارتباط حتما عمیق ترین ارزشهای انسانی را مد نظر قرار دهید ، مد نظر قرار دادن این ارزشها با اهداف مادی حاصل از یک ارتباط تناقض ندارد بلکه آنها را عمیق تر نیز خواهد کرد ، این موضوع مهمی است که حتما به آن توجه کنید . اگر دو ماه و یک سال آینده خواهند رسید و برای آن برنامه ریزی می کنید ، بیست سال آینده هم خواهد رسید پس آن را نیز مد نظر قرار دهید . نگاهتان به هستی و انسانهای هستی عاشقانه باشد نه از روی هوس .
اینطور به نظر میرسد که عقل و عشق در تقابل یکدیگر هستند ، در حالی که اینطور نیست بلکه این دو مکمل یکدیگر هستند ، به شرطی که عشق همان عشق تعریف شده در یادداشت های قبلی باشد و نه هوس ، چرا که عقل و هوس یه تقابل طبیعی و قهری دارند . شما وقتی با شخصی مواجه می شوید واقعا چه چیزی هست که یک ارتباط را شروع می کند ؟ بدیهی است که اگر فقط یک نگاه باشد ، این نگاه ، نگاه به انسانیت او نیست بلکه نگاه به مادیت اوست و طبیعی است که این نگاه عشق را خلق نمی کند و صد البته هوس را به کار می اندازد . اما به تدریج لایه های عمیق تری نمایان می شوند و نهایتا چیزی که شما را جذب خواهد کرد ارزشهای انسانی خواهد بود ، آن نگاه عینی و ظاهری به تدریج جای خود را به نگاه علمی و انسانی می دهد و نهایتا شما جذب تفکر و شخصیت کسی خواهید شد که احساس می کنید دوستش دارید . بنابراین تا اینجا عقل و تفکر شما میداندار این ارتباط بوده و در حقیقت عقل شما بود که یک ارتباط را کلید زد ، آن را مدیریت کرد و به اصطلاح از چیزی خوشش آمد . پس از این مرحله و بعد از ایجاد این ارتباط به تدریج یک ارتباط عاطفی شکل می گیرد و احساس نیز وارد میدان می شود . وقتی احساس وارد میدان می شود عقل مدیریت را به احساس می سپارد . کار عقل فقط در خلق کردن ارتباط و نهادینه کردن آن بود و و قتی درگیری احساسی و عاطفی پیدا می شود ، عقل خود را به کناری می کشد تا احساس نیز کار خودش را بکند . این یک تقابل نیست بلکه یک همکاری است که هر کدام مرحله ای از این ارتباط را مدیریت می کنند . از اینجا به بعد عقل پشت سر احساس حرکت میکند و بدیهی است که باید هم اینگونه باشد چرا که همان عقل می گوید برای کسی که دوستش داری با همه موجودیتت به میدان بیا . این رابطه بین عقل و احساس کاملا منطقی است و برای پایداری یک ارتباط لازم و ضروری است . کسانی که می گویند فقط عقل یا فقط احساس در اشتباهند و ارتباطی که در آن هر یک از این دو ، دیگری را نفی کند پایدار نخواهد بود . --------------- کپی برداری تنها با درج لینک مستقیم وبلاگ مجاز است. من همیشه خوشحالم. میدونید چرا؟
برای اینکه از هیچ کس انتظاری ندارم. توقع ها همیشه صدمه میزنند. زندگی کوتاه است. پس به زندگی ات عشق بورز و خوشحال باش و لبخند بزن و فقط برای خودت زندگی کن. قبل از اینکه صحبت کنی گوش کن قبل از اینکه بنویسی فکر کن قبل از اینکه خرج کنی در آمد داشته باش قبل از اینکه دعا کنی ببخش قبل از اینکه صدمه بزنی احساس کن قبل از اینکه تنفر داشته باشی عشق بورز زندگی این است.....احساسش کن و زندگی کن و لذت ببر. عشق آدم را به جاهای ناشناخته می برد مثلا به ایستگاه های متروک به خلوت زنگ زده ی واگن ها به شهری که فقط آن را در خواب دیده...
ادامه ی این شعر را تو خواهی نوشت...
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |